« سرداري که چهره اش درهم است »
بنام خدا
باسلام
اينروزها هرگاه سردار دکتر محسن رضايي را در محفلي مي بينم چهره اي ملول ومتفکر است که انسان را به کنکاش وا ميدارد تا بداند اين فرمانده سرسخت دوران دفاع مقدس وسياسي بعد از جنگ به ظاهر تمام شده به چه ميا نديشد وچه کسي يا کساني خلوت روحاني وي را برهم زده اند .
براي کسانيکه سردار را مي شناسند جاي سئوال است که چرا چنين مبهم به آينده مينگرد ، او مرد روزهاي سخت بوده وهست وشايد امروز به دلجويي نياز دارد که برهمگان فرض است تا وي را از اين حالت درآورده ويادآور شوند که او همان سردار دوران دفاع مقدس بوده وخواهند ماند .
باديدن نگاه غم آلودت وسکوت بي انتهايت رنج ميبرم وچشمانم که ديگر ناي گريستن را ندارد ميسوزد و بغض گلويم را ميفشارد وغمي سنگين بردلم مي نشيند ، بچه هاي جنگ تمام دردها ي جسمي وروحي را تحمل ميکنند و لبخند حاکي از رضايت ميزنند .
تمنا ميکنم بخند دلاور ، فراموش کن تا بغضم سر واکند وچشمانم نمناک شود .
محمد حسن غلامعليان
28/5/1388 شمسي