با سلام
اولا جواب سوالم را كه نداديد. خيلي صريح بگوييد كي بود كه اين جملات را در دوره هاشمي كه شما اينك آنرا زير سوال مي بريد گفت:
هيچكي در مقام رييس جمهوري براي من هاشمي نمي شود و اكنون ملت ايران دين و دنيا را توامان در اختيار دارد؟
دوما من اگر ايميلم را نمي دهم بدين دليل است كه ترجيح مي دهم در همين فضاي كامنت بحث كنم كه مخاطب بيشتري داشته باشيم و ديگران نيز در بحث شركت كنند شايد اطلاعات بيشتري نصيب طرفين شود. من خودم را مثل شما حق مطلق نمي دانم و دوست دارم ارائه اطلاعات در بحث چندجانبه باشد.
سوما شما اگر راست مي گي كه خيلي تابع اسلاميد قطعا بايد از شيوه نگارشتان در وبلاگ توبه كنيد( همش توهين و تهديدو...) كه بيشتر ادبيات صهيونيستي و تروريستي است تا منطقي.
چهارم من سوالي دارم. مگر امام از اقاي منتظري خلع مرجعيت كرد كه به اين راحتي به اين مرجع توهين مي كنيد. اختلاف امام و منتظري سياسي بود كه اگر از منظري چند وجهي به قضيه نگاه كنيد دستهاي آلوده و شيطنت خيلي ها در اين ميان آشكار مي شود. (نامه منتظري را بخوان و حوادث اعدام هاي غيرقانوني 1367 را پي گيري كن)
پنجم من معتقدم كه خداوند انسان را براي آزادي، آزادگي و خلافت و جانشيني خود آفريده است نه بندگي فلان غاصب حكومت به اسم اسلام. شما كه اينقدر دم از فقه شيعه مي زنيد به من بگوييد قبل از رهبري، آقاي خامنه اي كجاش مرجع بود كه الان تبديل به نايب امام زمان شده است. اگر به اسناد همين جمهوري اسلامي در سالهاي 1357-1367 مراجعه كنيد او حجت الاسلام خامنه اي بود و وااسفا كه سياسيون به اين راحتي تمام اصول شيعه را زير پا گذاشته و يك شبه ايشان را نايب امام زمان و مرجع تقليد كردند. وااسفا. خدايي اگر امام فرضا در سال 1366 فوت مي نمود الان نايب امام زمان آقاي منتظري بود ديگه؟
اما جواب آقاي محمدرضا
بند يك، سه چهار و پنج كه تقريبا مشتركيم. بند دو و هفت: اگر در تاريخ و علوم حوزوي مطالعه داشته باشي مي فهمي كه خيلي از روحانيون و مراجع ولايت فقيه را قبول نداشتند و ندارند( آيت العظمي حكيم، سيستاني، بروجردي و...) پس بحث ولي فقيه از يك منظر بحثي كاملا علمي در حوزه است و بواسطه قانون اساسي امري است كه ملت ايران ملزم به التزام بدان مي باشند ولي وحي منزل از جانب خدا نيست. اصلا هم اينطور نيست كه انكار ولي فقيه منجر به انكار حكومت ديني بشود و من يك جامعه ديني با حكومتي سكولار را به حكومت كثيف و مشرك ظاهرا ديني ترجيح مي دهم چرا كه در حالت اولي اصل دين سالم مي ماند و آزادي و ظاهر و باطن دين براي هر شخص دينداري حفظ مي شود ولي در دومي اصل و ماهيت دين دستخوش منافع كثيف عده اي كذاب و خائن به دين و دنيا مانند امثال يزيد و معاويه و جانشينان كنوني آنها امثال طالبان و جنتي و ... مي شود(در زمينه سكولاريسم مطالعه كن مي فهمي كه اصلا براي حفظ دين از آلودگي هاي سياست و حكومت پيشنهاد شده(مطمئنم از سكولاريسم هيچي نمي دوني)). در مورد بند ششم نيز مگر كسي گفته بوش بيايد بر جهان يا ايران حكومت كند. من معتقدم حكومتي در ايران بر مبناي مردم سالاري و بر اساس قانون اساسي مبتني بر اسلام(تو مايه هاي قانون مشروطه منهاي وجود شاه يا قانون اساسي خودمان منهاي ولي مطلقه فقيه به شكل كنوني با درصدي اصلاح) در كنار حوزه ها، نهادها و محافل ديني و مدني مستقل و منتقد حكومت بهترين نوع حكومت در شرايط حاضر بوده و دست دخالت هر اجنبي و بيگانه را از مقدرات ايران عزيز دورنگاه مي دارد.
در ضمن مطمئن باشيد كه اين كامنتها سركاري نيست و به منظور تبادل نظر دوطرفه است و اگر احساس كنم جدي و منطقي است ايملم را هم مي دهم