1. از کنار مغازهاش رد میشدم. یک ساعت و نیمی به غروب مانده بود، سه تا لامپ هزار روشن کرده بود. با صدای بلند به دوستش میگفت: آره... گند زدهاند با این مملکتداریشون، ظهر برق نداشتیم، بچه یک سالهام داشت از گرما تلف میشد...
2. با شلنگ آب و با فشار داشت در خانهاشان را میشست. هفته پیش داشت فحش میداد و میگفت: میخواهند آب رو جیرهبندی بکنند. تازه اگه بدونی چقدر آب تو این مملکت هرز میره... .
پیش خودم فکر میکردم که ما که توقع داریم دولتمردانمون برامون سنگ تموم بذارن، چرا خودمون اصلاً همکاری که هیچ برخلاف خواسته خودمون تلاش میکنیم؟! اصلاً وقتی ما مردم در بین خودمون به خودمون رحم نمیکنیم، چه توقعی از دیگران و این بروکراسی اداری؟
البته بعد از خودم خجالت کشیدم. من که به مردم میگویم چرا این کارها را میکنند، چرا کار آنها را میبینم و هیچ تذکری نمیدهم؟ خودم هم در این وسط کم مقصر نیستم. فقط تأسف خوردن دردی دوا نمیکند. واقعاً وقتی ما خودمان به خودمان رحم نمیکنیم...
اطلاع رسانی
تبلیغاتآگهی صلواتی میپذیریم
441057بازدید | |||
^بالا^ |
|