(نماز اول وقت)
از زمانی که تصمیمش را با من در میان گذاشته بود خیلی مراقب کارهایش بودم. موقع اذان نزدیک بود میدانستم خیلی پیگیر نماز جماعت و اول وقت نیست، حالا قضا شدن نماز هیش با خودش. رفتم درخانهشان تا با هم برویم مسجد که دیدم اومده بیرون گفت دارم میرم فوتبال. گفتم: الآن که نمازه! گفت: باشه برای دو ساعت دیگه، الآن حال معنوی ندارم! گفتم: اِهه! آقای شهید، زدی زیر حرفت؟! گفت: نه، الآن که نمیشه اینقدر گیر داد. ببین چه جوری شده، توی مدرسه، ببین بچهها همه منتظرم هستند. انگار واقعاً نماز مسئله مهمی نسبت به خیلی از کارهای دیگرش نبود. دفعه قبلی هم که رفته بودم سراغش، موقع نماز رفته بود کتابخانه درس بخواند. نگاهی به آسمون در حال غروب کردم وگفتم: شهید باقری توی دفترچهاش، زمان سربازیاش یه چیز جالب نوشته بوده که اعتقادش رو نسبت به نماز نشون میده. اون هم زمان شاه...
«دیشب متاسفانه وضو نگرفتم و اومدم روی تخت خوابیدم. دقیقهای به وقت مانده بود که رفتم زیر پتوکه وقت بشه وضو بگیرم، که خاک عالم بر سرم، خوابم برد. جداً از لطف امام زمان عجل الله تعالی فرجه به دور شدم. حالا در اثر چیست خدا میداند! اینجا حفظ پاکی بسیار مشکل است و خیلی قاطی میشود. وقتی از لحاظ روحی انسان خراب شد از توجه امام عصر هم دور میشود دیگر... ( بعد میگوید چه طوری نمازش را دیرتر از وقتش خوانده) ...خیلی ناراحت کننده بود، یک دلخوشی داشتم که اینجا نمازم قضا نشده است، البته چه نمازی! یک مشت الفاظ را خواندن. نمازهام اصلاً روح ندارد و فقط ناراحت از نخواندن آن هستم حالا یا روی عادت یا روی وجوب آن. برای تنبیه خودم صبح تا ظهر آب نخوردم... بعد همین جور در مورد نماز و تنبیه خودش حرف میزند... »
نگاهم را که به طرفش چرخاندم دیدم آستینهایش را بالا میزند که برود وضو بگیرد. با خودش میگفت با نیومدن من کسی ناراحت نمیشه. صدای اذان بلند شد...
» خدایا به من آنچنان توفیقی عطا کن که در قبال اعلام نماز جماعت در اول وقت، سر از پا نشناسم چرا که میدانم در آن لحظه اقتدا بر امام زمانم کردهام.
شهید مجتبی قاضی زاده
اطلاع رسانی
تبلیغاتآگهی صلواتی میپذیریم
441797بازدید | |||
^بالا^ |
|