متن زير از سخنان شهيد بهشتي در زمان بعد انقلاب در جمعي از طلاب كه نظر وي را در مورد دكتر رسيده بودند . (البته اگر شهيد بهشتي را قبول داشته باشين )
نظري كه از شهيد مطهري نقل كردين مربوط به سالي است ايشان با دكتر به حج رفته بودند. 51يا 52بود . در طي سال هاي بعد دكتر برخي از افكارش را اصلاح كرد و ديدگاهش نسبت به روحانيت معتدل تر شد . اين كه مبناي قضاوت خودتان بر نقل قول مي گذاريد قضاوت صحيحي نيست . عنوان لينك را كه ديدم گفتم الان يك سخنراني مبسوط درباره نظر كامل استاد درمورد دكتر دكتر مي خوانم اما متاسفانه نتيجه گيري شما فقط بر مبناي يك عبارت تجاهر به فسق آنهم از وبلاگي مورد تاييد خودتان هم نيست من ياد كساني مي اندازد ...بگذريم.
دکتر شريعتي از استعدادها و قريحههاي سرشار، پرارزش و پرخروش زمان ماست. اجازه دهيد نگويم «بود»؛ چون او زنده است. همه اين فعلها را متناسب با زنده بودن او، با زمان حال بيان خواهم کرد. شريعتي خود را ساخته و پرداخته رنج ميدانست. آيا شکوفايي استعدادها در راه رنج و در مسير رنجها بيشتر است، يا در زمينه رفاهها و آسودگيها؟ اين سوال مهمي است. آيا برجستگان تاريخ بشريت از ميدانهاي آسايش و رفاه و تنعم برخاستهاند، يا از ميدانهاي محروميت و رنج و شکنجه؟ بيشک ما در قهرمانهاي تاريخ کساني را داريم که از ميدانها و زمينههاي رفاه و آسايش برخاسته باشند. يکي از معروفترين نمونهها در تاريخ «بودا» است. بودا شاهزاده متنعمي است که در اوج برخورداري قرار دارد و پوچي و پوکي زندگي را در اوج برخورداري لمس کرده و احساس ميکند نميتواند در منزلگاه رفاه و تنعم انسان بماند. او از اين منزلگهي که زندگي در آن به زندگي جانداران و حيوانات عادي شبيهتر بود خسته ميشود، از آن دل برميکند و همه چيز را رها ميکند. تنها او ميماند و خودش... . ولي اگر ما مجموعه چهرههاي درخشان تاريخ را گروهبندي کنيم، گروه برجستگاني که از ميدان رفاه برخاستهاند، و گروه برجستگاني که از ميدانها و زمينههاي رنج و شکنج به وجود آمدهاند، کداميک بيشتر است؟ گروهبندي تاريخي نشان ميدهد که استعدادها و قريحههاي پرنبوغ و برجسته بيشتر از ميدانهاي رنج و شکنج شکفتهاند.
دکتر شريعتي نسبت به سن خود انساني بسيار پرمطالعه و کتابخوان بود. او خيلي کتاب خوانده بود و خيلي مطالعه کرده بود؛ در زمينه ادب، فرهنگ و تمدن بشري، در زمينه مکتبهاي اجتماعي و جامعهشناسي نو و رابطه آنها با ميراث گذشته، در زمينه تاريخ و در زمينه اسلام؛ اما نه در خطي که در حوزههاي اسلامي به عنوان خط اجتهاد دنبال ميشود، بلکه در خط يک انسان متولد شده در خانه مطالعات اسلامي (در خانه استاد شريعتي)، در خانهاي که چشم فرزند به کتابخانه پدر گشوده شد و خود را با انبوهي از کتب قرآن، تفسير، تاريخ، حديث و کتابهاي ديگر مواجه ديد و نزد پدر درس آموخت. او انساني است که در درجه اول، از نظر تحصيلات، با فرهنگ نو بشري روبهروست، اما يک زمينه ذهني و وجداني دارد که دائما او را به سوي خود ميکشاند؛ زمينه اسلامي. اين است که در هر مطالعهاي در فرهنگ نو به سوالي در رابطه با فرهنگ اسلام و بينش اسلامي و مکتب اسلام برميخورد. اين جمله را تکرار ميکنم، زيرا در شناخت دکتر بسيار موثر است.
او در خانهاي به دنيا آمد که خود به خود با فرهنگ قرآن و حديث و با مکتب اسلام و معارف اسلام آشنا ميشود، کتابهايي که ميخواند و بحثهايي که ميشنود، اسلامي است. در مجالس سخنراني پدرش و در سخنرانيهاي ديگر حاضر ميشود. با مسائل سياسي و اجتماعي زمانش برخوردي حساس دارد. اما رشته تحصيلي و مطالعاتي و تدريس او، رشتههاي فرهنگ جديد است. لذا به سمت تمدن و تاريخ و جامعهشناسي، يعني رشتههاي نو ميرود، اما با اين زمينه که با هر انديشه نو در اين فرهنگ نو غربي برخورد ميکند، يک سوال برايش پيدا ميشود «رابطه آن با اسلام چيست؟» اين ويژگي دکتر در ساخت او نقش تعيينکننده دارد. او نميتواند در مسائل جامعهشناسي غربي غرق شود؛ و غرق نميشود. چون هر تحقيقي، هر نظريهاي، هر فرضيهاي، هر مکتبي، هر جهتي از جهات فکري نو، براي او يک سوال نو هم ميآفريند. «علي! اسلام در اين باره چه ميگويد؟» سپس ميکوشد پاسخ اسلام را نيز به اين سوال دريابد. اين است که مطالعات دکتر، به طور طبيعي، مطالعات تطبيقي، مقايسهاي، مقارنهاي از آب درميآيد.
دلسوزانه به دکتر گفتم برادر عزيز، ميبيني چقدر ساده و پراثري، دريغمان ميآيد که ميدان اين سازندگي با اين هياهوها و جريانها محدود بشود؛ فکري بايد کردن. گفت موضوع چيست؟ گفتم مسئله اين است که در بعضي از سخنرانيها و نوشتهها چيزهايي هست که به هيچ عنوان قابل دفاع و توجيه نيست، مخالفان همينها را در دست ميگيرند و ميتازند، حالا ما در شرايطي هستيم که اگر بشود زمينه اين دست گرفتن و تاختن را از بين ببريم خيلي بهتر است. گله کرد. گفت گله من از شماهاست. گفتم خوب، گله کن! گفت من علاقهمندم اين سخنرانيها و بحثها در همفکريي که شما ميتوانيد بکنيد پختهتر شود، بگيريد، بخوانيد؛ اگر به نظرتان ميآيد که بايد در جايي تجديدنظر کرد، تجديدنظر شود و بعد گفته شود. گفتم حتي در سخنرانيهايي که هنوز ايراد نشده؟ گفت بله، حتي در آنها. من اين کمال انصاف و تواضع و فروتني را که شأن يک انسان کنجکاو است، با صداقت تمام، آن روز در دکتر يافتم. ما هم خودمان گرفتاريهايي داشتيم، کارهاي تحقيقاتي داشتيم، مطالعاتي داشتيم؛ قدري برنامههاي جاري هم داشتيم و نميرسيديم. قرار بر اين شد که سعي کنيم يک چنين زمينه همفکري و همکاري را فراهم کنيم. اما همان ماه رمضاني بود که به پايان نرسيد و جلوي ادامه سخنرانيهاي دکتر در حسينيه ارشاد گرفته شد. در آن روز من احساس کردم دکتر اول به عنوان يک انسان جستوجوگر با مسئله برخورد ميکند و ميخواهد خودش بفهمد، بعد ميآيد نتيجهاي را که ميگيرد به مردم عرضه ميکند.
آرائش، انديشههايش، برداشتهاي اسلامياش، برداشتهاي اجتماعياش، در حال دگرگوني و در مسير شدن بود؛ چون انسان، موجودي در حال شدن است و نه فقط انسان، بلکه همه موجودات عالم طبيعت واقعيتهاي شدني هستند. ولي انسان، در ميان همه موجودات شدنش شگفتانگيزتر است. اي انسان! تو سراپا شدني.
دکتر يک پويش بود. دکتر يک حرکت و يک دگرگوني بود. ميدانيم که مواضع انسان در دگرگونيها تغيير ميکند، برخي از مواضعاش پسند بعضي از گروهها ميافتد، در حالي که برخي از مواضعاش ضد آن گروههاست. هر انساني اينطور است. بعضي گروهها ميروند و آن مواضعي را که پسند خودشان است ميگيرند و آن مواضعي را که بر ضد موضعگيري خودشان است ناديده ميگيرند. گروههاي خودمحور عموما به اين صورتند که از هر شخصيت و جريان و چهره و صاحبنظر، روي آن چيزي که به سودشان است تکيه ميکنند، و آن را که به زيانشان است دور انداخته و ناديده ميگيرند. دکتر هيچ وقت معتقد نبوده که هر چه گفته صحيح است و اين را بارها تکرار کرده. مگر ميشود يک انساني هوشيار و آگاه و انديشمند باشد و بگويد که هرچه من ميگويم درست است؟
به طور کلي بايد بگويم مطالعهگرهاي ما (منظور در اينجا خوانندگان آثار دکتر شريعتي است) لازم است قبلا با يک مجموعه منقح که انطباقش با تعاليم اسلامي روشن باشد، آشنا شوند. بايد يک برداشت جمعي از اسلام داشته باشند و سپس به دنبال اين نوشتههاي پرنشيب و فراز بروند، والّا ذهنشان در اين نشيب و فرازها گم ميشود و به اين آساني نميتوانند به يک برداشت شکليافته از اسلام برسند.
شريعتي نه معصوم و عاري از هيچ گونه خطا بوده نه مغرض و ملحد و مرتد و فاسق و....
او را درست بشناسيم و درست معرفي كنيم
و بدانيم بنده شناس ديگري است ...