از فید دنبال کنید

     | توصیه مادر احمدی نژاد به سید حسن نصرا.. |

مقدمه: اصلاً دوست ندارم مطالب دیگران را در وبلاگ کپی ـ پیست بکنم. مگر چه بشود... . به نظرم این مطلب از وبلاگ آقای محمدکاظم روحانی نژاد خبرنگار واحد مرکزی خبر ارزش اینکه در وبلاگ دوباره تکرار بشود را دارد. مضافاً بر اینکه یک روز هم کم کاری شده و شما را وادار به موضع گیری نکرده‌ام!

سلام. یکی از روش های دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور، در سخنرانی‏های عمومی و خصوصی که ویژه‏گی هم به شمار می رود، بیان خاطراتش به عنوان مستندات وشواهد کلام است.بیشتر خاطرات احمدی نژاد درباره واکنش ها ی مردمی و یا رسمی و غیررسمی مقامات عالی رتبه کشورها به مسائل ایران و انقلاب اسلامی است که همواره با اعتماد به نفس مخصوص، محکم و با احساس بیان می‏شود. اخیرا رئیس جمهور در آیین تجلیل از مقام زن و بانوان نخبه کشور به مناسبت میلاد  پر نور حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) خاطره ای نقل کرد که به نظرم بیان آن خالی از لطف نیست.

رئیس جمهور چنین گفت:

می‏خواهیم از مادر تجلیل کنیم، بگذارید یک خاطره بگویم. بالاخره شما روحیات مرا می‏شناسید. ما می‏رویم در دنیا حرف می‏زنیم بحث می‏کنیم. خیلی وقت‏ها به من یک مطلبی را می‏گویند و من می شنوم. شخصیت‏های گوناگون می‏گویند شما چقدر شجاعید.حالا می‏خواهم بگویم اگر شجاعتی هست از کجاست؟. شما جناب سیدحسن نصرا.. را می شناسید. ایشان یکی از مظاهرشجاعت و دلاوری و موجب افتخار همه بشریت هستند که آن طور در لبنان در مقابل همه قدرت ها ایستاد و آنان را به خاک مذلت کشاند. ایشان در تهران به منزل ما تشریف آورده بودند و  والده بنده هم حضور داشتند. جلسه ما تمام و قرار شد چند دقیقه با والده من احوالپرسی کند. وقتی سلام علیک ها تمام شد، والده بنده برگشت به جناب سید حسن گفت:"آقا سید حسن نترسید بروید تو دل این قدرتها و انان را بکوبید خدا با شما است" ایشان در پاسخ گفت: ما همین طوری‏اش خودمان می‏رفتیم تو دل قدرت‏ها. حالا که شما هم تشویق کردید دیگر انرژی ما چند برابر شد. آقا سیدحسن گفت :حالافهمیدیم این" آقا پسر شما"(حاج محمود) چه جوری دارد توی دنیا عمل می کند.    

البته رئیس جمهور پس از بیان این خاطره گفت :من می خواهم بگویم  در طول تاریخ هرجا شما در دنیا یک عزت وعظمت و خوبی دیدید بدانید از دامن یک مادر یا معاضدت وهمراهی و طراحی یک همسر است.

پینوشتـ...............................................................................
ابتدا به ساکن نمی‌خواستم کامنت گذاشتن برای پست قبلی را غیرفعال بکنم و در حال جستجو بودم تا کاریکاتوری که می‌خواستم را بگذارم و بعد دوباره پس را بگذارم، اما پیدا نشد. بعد هم که خواستم کامنت‌ها را فعال بکنم، فکر کردم اینکه کسی بیاید از این شخص دفاع بکند آنقدر مضحک و شرم آور است که من حوصله فکر کردن و خواندش را هم ندارم...


| 87/4/7 | نظر شما برای این مطلب () | مهدی سعیدی |


می‌گوئیم

دوست دارم در گام آخرم او را ببینم، در خون خود بغلتم و در راهت جان خویش را فدا کنم...

...منتخب‌ها...


جستجو در آنچه گذشت
جستجو در سایر
یاران فانی
رجا نیوز
چهره بگشا ای نور مطلق...
خاک (محمد آل حبیب)
کجائید ای شهیدان خدائی
آیه‏های عشق...
تکلیف الهی
کبوترانه
پیام دل
خبرنگار فارس (حامدطالبی)
حریم یاس
سخنان مهجور حضرت روح الله
کجایید ای شهیدان خدایی
فدایی سید علی
جامعه سیاسی
هیئت مجازی علی جان
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه یزد
راز و نیاز با خدا
یک استکان چائی داغ
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
مهر و وفا (محمد حیدری)
صور اسرافیل
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ...
حامی
از الف (بچه بسیجی)
جاکفشی (یک بچه بسیجی هیئتی)
رفیق گام آخر (تلخند سیاسی)
بالی برای پرواز (محمد حیدری-2)
احمدی نژاد FANS
یوسف
متیوپات...یک... دانشجو
شهسوار دل
وبلاگ بسیج basij
بوریا
جلوه گاه دنیای آبی

اطلاع رسانی

به گوگل ریدرتان اضافه کنید

تبلیغات هیئت مجازی علی جان

طرح هجرت از بلاگفا

آگهی صلواتی می‌پذیریم

نسخه گام آخر در ورد پرس

          436735بازدید
^بالا^